به گزارش شهرآرانیوز؛ صف طولانی ویزیت به مرور، کوتاه و کوتاهتر میشود. بیماران تک به تک و به نوبت روبه روی لنز دکتر مینشینند. یکی حساسیت به گردوخاک دارد و یکی به نور شدید آفتاب. تجویزها متفاوت و مختلف است. دوای درد یکی، عینکی است که پزشک استفاده از آن را از نان شب واجبتر میداند، نسخه بعضی بیماران هم به قطرهای پیچیده میشود که شب به شب و به وقتش باید داخل چشم چکانده شود. اما این بین استثنا هم وجود دارد؛ چاره دیدن و بینایی برخی افراد فقط به پیوند است.
از وقتی مادرش دنیا را با چشمهای تار ترک کرد، وهم و هراس از نابینایی، ماهگان را راحت نمیگذارد. دکتر، نسخه پیچیده است که بینایی او در گرو گرفتن قرنیه است؛ البته خبرهای امیدوارکنندهای شنیده است که تأمین بافت قرنیه از فردی که حیات ندارد هم امکان پذیر شده است و این یعنی اینکه ماندن در لیست انتظار، خیلی طولانی نیست. تابه حال جریان اهدای عضو را از فردی که مرگ مغزی شده است، زیاد شنیدهایم. اما این گزارش، روایت گرفتن زندگی از فردی است که حیات ندارد و به اصطلاح معروف، فوت کرده است.
«خودش رفت، چشم هایش ماند». این جمله پدری است که چند سال قبل روی رکورد من ضبط شد. تأثیر کلامش در حافظهام هم ماند؛ نرفت که نرفت. مردی سیاه پوش و مصمم که روبه رویم نشسته بود و عاشقانه از پسر جوانش حرف میزد. لحظه لحظه بزرگ شدنش را با ذوق و جزئیات تعریف میکرد تا رسید به یک نقطه خاص: پایان خط زندگی او با یک حادثه. تمام آن لحظهها به خاطرم مانده است. میمیک صورت، بهت و تعجب و درهم رفتن چهره اش. حتی صدای بلند شدن نفس هایش هنوز انگار پیش چشمم است. وقتی رسید به این جمله و گفت: «قلبش میتپید، اما دکترها گفتند تمام است... تمام». مرد خم به ابرو نیاورد و روایت را ادامه داد و گفت: «برگه اهدای عضو را با اشتیاق تمام امضا کردم. خودش رفت، اما گفتند قبلش، چشمها و قلبش را بخشیده بود».
دو سه ماهی است از فعالیت واحد فراهم آوری قرنیه در آرامستان بهشت رضا صحبت میشود که بعد از بیمارستان منتصریه و پزشکی قانونی مشهد، این امکان را به خانوادهها میدهد تا پای برگه بخشش و رضایت را در آخرین لحظات امضا کنند و عضوهایی که قرار است زیر خروارها خاک بپوسند، به زندگی بیماران در فهرست انتظار عضو، رنگ وبویی تازه بدهند.
نقل است تابه حال هشت خانواده برای پیوند قرنیه رضایت دادهاند. همین خبر کوتاه و اجمالی برای رفتن و دیدن این مجموعه در آرامستان بزرگ شهر، مشتاقمان میکند. جاده رسیدن به بهشت رضا طولانی و آفتابی است، اما بالاخره به آخر میرسد. آدمهای سیاه پوش و عزادار از هرم گرما هریک در سایه کوتاهی پناه گرفتهاند.
بخش گرفتن رضایت از همراه متوفی، مجاور سالن تطهیر است؛ اتاقکی با عبارتهای ریزودرشت بر دیوار که در آن، اهدای عضو را تبلیغ میکنند؛ گرچه هنوز خیلیها از این برنامه بی اطلاعاند و نمیدانند در آخرین لحظه هم وقت برای بخشیدن هست.
به نظر، رضایت گرفتن در این مرحله راحتتر باشد؛ برخلاف کار سخت تیم بیمارستان منتصریه و راضی کردن خانوادهای که هنوز عزیزشان روی تخت بیمارستان بود و قفسه سینه اش بالاوپایین میرفت، اما دراصل مرده بود. وظیفه تیم هماهنگ کننده این بود که خبر را به خانواده اش بدهند و از آنها برای اهدای بافتهای مختلف رضایت بگیرند. خانواده بین بیمار بدحال و معلق بین مرگ و زندگی و آماده شدن برای اهدای عضو، مردد میمانند و اینکه شاید عزیزشان دوباره به زندگی برگردد، تصمیم گرفتن را برایشان سخت میکرد.
اما آرامستان این پروسه را ندارد. مرگ، خانوادهها را به یقین رسانده است که امکان بازگشتی نیست. از پیکرهایی که آماده دفن هستند، میتوان عضو برای اهدا گرفت و این عضو فقط شامل قرنیه است که تا ۴۸ ساعت بعد از فوت قابل برداشت است؛ البته باید شرایطی را رعایت کرد؛ مثل اینکه بعد از مرگ برای مصون ماندن قرنیه فوراپلکها بسته شود و...
زهره تیموری و خانواده اش برای اهدای بافت قرنیه مادر رضایت دادهاند. باورشان نمیشود ایست قلبی، فرصت دیدار دوباره آنها را با مادر آن هم در جوانی بگیرد... زهره از مادرش تعریف میکند که در پنجاه وچند سالگی با ایست قلبی، غافلگیرشان کرد. میگوید: «این اتفاق، آن قدر سریع و غیرمنتظره بود که باورمان نمیشود. تصور میکنیم که خواب هستیم و یک کابوس تلخ و سخت میبینیم.
حقیقتا از دیروز هیچ کدام از خواهر و برادرها حال خوشی نداریم و اصلا نمیدانم چطور اینجا هستم... صبح مشغول درددل کردن با پیکر مادرم بودم. در حال وهوای خودم بودم که یک نفر گفت میتوانیم قرنیهها را قبل از خاک سپاری اهدا کنیم. تابه حال حتی برای اهدای عضوهای دیگر هم چیزی نشنیده بودم، چه برسد به قرنیه. اما موضوع را به خانوادهام گفتم و خیلی استقبال کردند. مادرم خیلی دست بخشندهای داشت. شک ندارم و مطمئن هستم اگر میتوانست حرف بزند، میخواست که این کار را انجام دهیم».
پیکر معصومه زرگری با آمبولانس هدایت میشود به مقابل اتاقکی کوچک که برای فرآوری قرنیه درنظر گرفتهاند. دو تخت کوچک با تجهیزات مخصوص، کار را برای چند فرد آموزش دیده و اعزامی از بانک چشم راحت میکند.
دکتر صمدی، رئیس بانک چشم دانشگاه علوم پزشکی مشهد، همراه ماست و میگوید: کار برداشت، زمان زیادی نمیگیرد و خیلی باسرعت انجام میشود.
او پشت بندش توضیح میدهد: خانوادهها خیالشان راحت باشد، ظاهر فرد فوت شده هیچ تغییری نمیکند و اثری از جراحی روی چهره نیست.
دکتر مکث کوتاهی میکند تا عبارتی که میخواهد بگوید، کاملتر شود. هم زمان پیکر کاورشده به بیرون فرستاده و تحویل آمبولانس داده میشود. او صحبتش را ناتمام میگذارد و به جمع خانواده مرحوم زرگری میپیوندد. تسلیت تیم کوچک چشم پزشکی حاضر در آرامستان، میان گریه و شیون خانواده، گم میشود. تابوت داخل آمبولانس جامی گیرد و خودرو آژیرکشان دور میشود. دکتر هنوز حرفش را فراموش نکرده است و ادامه میدهد: شما فکر کنید انسان تا همان لحظه آخر فرصت بخشش و بخشیدن دارد.
او اشاره میکند به سمتی که محل دفن است و ادامه میدهد: ببینید این تصمیم در همین چند قدم مانده تا خاک سپاری، چقدر میتواند فرصت خوب دیدن یا حتی بینایی را برای چند نفر مهیا کند.
دکتر صمدی برای طرح و پیش کشیدن توضیحات دیگر، از فعال شدن این بخش با مشارکت شهرداری مشهد و دانشگاه علوم پزشکی میگوید و اشاره کوتاهی میکند به اینکه دو سه ماه پیش، این بخش فعال شده و در همین مدت، شانزده قرنیه به بیماران نیازمند اهدا شده است.
رئیس بانک چشم مشهد توضیحات مفصلی میدهد درباره تفاوت بین اهدای اعضایی مثل کبد، کلیه، قلب و... با قرنیه و نسوج: «قرنیه رگ خونی ندارد و این ویژگی بافت، باعث میشود که بعد از مرگ افراد، برداشت پذیر باشد. امکان نگهداری این عضو با شرایطی که برایش فراهم میشود، بین یک هفته تا ۱۰ روز در بانک چشم مهیاست».
او و دیگر همکارانش در بخش فراهم آوری و اهدای عضو انتظار دارند مجموعه و مکان دومی که شهرداری قول داده است دراختیار نظام پزشکی بگذارد، آماده و تکمیل شود؛ بخشی که مجهزتر است و این امکان را برایشان فراهم میآورد تا بتوانند نسوج را از فردی که آماده دفن در آرامستان است، بگیرند.
«ایران تنها کشور خاورمیانه است که بانک چشم فعال دارد»؛ این عبارت را دکتر سیامک زارعی قنواتی، متخصص پیوند قرنیه، میگوید که درحال حاضر مدیریت اجرایی بانک چشم را عهده دار است و ادعا میکند اهدای بافت چشمی نسبت به گذشته، رشد چشمگیری داشته است.
او با افتخار این خبر را میگوید که: چشم پزشکی ایران از نظر تخصص و مهارت، با کشورهای پیشرفته، مقایسه شدنی است.
بانک چشم دانشگاه علوم پزشکی مشهد از هشت سال پیش فعال شده است؛ مرکزی فوق تخصصی و یکی از مجهزترین بانکهای چشم خاورمیانه که از چهار سال گذشته، وارد فعالیتهای درمانی و فرآوری شده است. دکتر زارعی یادآوری میکند: از زمان شکل گیری تا به امروز، در فراهم آوریِ ۲ هزار پیوند موفق قرنیه نقش داشتهایم و میتوانم ادعا کنم که در زمینه فرآوری و نگهداری و اهدای قرنیه، به دستاوردهای خوبی رسیدهایم. این موضوع انتظارها را زیاد میکند و اینکه بتوانیم به نیازهای درمانی که در این حوزه وجود دارد، پاسخ مثبت بدهیم.
دکتر قنواتی هم برای تأکید بیشتر این نکته را یادآوری میکند: بافت قرنیه تنها عضو اهدایی است که نیاز به مرگ مغزی ندارد و میتوان طی ۶ تا ۲۴ ساعت آن را از چشم فرد متوفی برداشت و هفت تا ده روز هم قابل نگهداری برای پیوند به فردی دیگر است. خریدوفروش قرنیه هم غیرقانونی است و تنها مرکز تأمین کننده آن بانک چشم است.
او به حوادثی مثل جنگ، زلزله و... اشاره میکند که نیاز به نگهداری و فرآوری این بافت را ایجاد میکنند و پشت بندش ادامه میدهد: علاوه بر این ها، طیف وسیعی از بیمارانی که مشکل قرنیه یا ضعف بینایی دارند، با پیوند مشکلشان حل میشود. قوز قرنیه نیز از بیماریهای رایج چشمی است که معمولا نیاز به پیوند پیدا میکند.
علاوه بر این، گاه جراح مجبور است چشم را تخلیه کند و برای پانسمان نیاز به قرنیه است. قبلا بیشتر برداشتها از بیمارستان منتصریه بود. حدود دو سال قبل از پزشکی قانونی برداشت را شروع کردیم و اخیرادر بهشت رضا هم مرکزی افتتاح شده است و یکی از شرایط آن، این است که این عضو در جای خنک نگهداری شود.
همه قرنیههای برداشت شده هدایت میشود به بانک چشم؛ مجموعهای که نیازهای بیماران چشمی و نیازمند به قرنیه را فراهم میکند و معمولا در هر روز بین ده تا پانزده قرنیه بین مراکز دریافت کننده تا گیرنده در چرخش است.
زارعی توضیح میدهد: پیش بینی میشود در سال، ۱۵ هزار نیاز چشم پزشکی به این قرنیه وجود داشته باشد و حدود ۸، تا ۹ هزارتای آن تأمین میشوند؛ بقیه آنها کسانی هستند که یا شرایط پیوند را ندارند یا بافت مناسب برای آنها پیدا نمیشود.
او باافتخار گوشزد میکند: بانک چشم وابسته به علوم پزشکی مشهد افتخار خاورمیانه است.